روز اول....منزل قصر بنی مقاتل
چهارشنبه اول محرم الحرام سال 61 هجری قمری
امام حسین (ع) در این منزل خیمه عبیدالله بن حر جعفی را دیدیند.حجاج بن مسروق و زید بن معقل هم همراه امام بودند امام حجاج بن مسروق را فرستاد و از عبیدالله بن حر جعفی خواست که به او بپیوندد اما او عذر اورد و تنها گفت حاضرم اسبم را بدهم.امام هم فرمود که نیازی به اسب تو نداریم و وی اینگونه از فیض شهادت محروم شد. و گفته اند امام خود به داخت خیمه او رفته و طلب یاری نمود که عبیدالله گفت به خدا سوگند می دانم که هر کسی از تو پیروی کند سعادتمند خواهد ب
ود ولی نصرت من تو را از قتال با دشمن باز نمی دارد و در کوفه یاوری ندارید و نفس من راضی به مرگم نیست ! ولی اسبم را که ملحفه نام دارد و از بهترین اسبها ست به تو میدهم.امام در پاسخ فرمودند: حال که خود ما را یاری نمی کنی ما نیازی به اسب تو نداریم ولی تو را نصیحتی می کنم اگر می توانی به جایی برو که فریاد ما را نشنوی و مقاتله ما را نظاره گر نباشی .سوگند به خدا اگر کسی بانگ ما را بشنود و ما را یاری نکند خدا او را با صورت بر اتش می افکند.{1}.
اواخر شب امام دستور دادند از قصر بنی مقاتل اب برداشته و کوچ کنند پس از ساعتی که حرکت کردند امام در حال سواره به خواب رفتند و بعد از بیدار شدن فرمودند انا لله و انا الیه راجعون و الحمدلله رب العالمین و دو سه مرتبه این جملات را تکرار کردند .علی اکبر (ع) روی به پدر نمود و فرمود: ای پدر! جانم به فدای تو خدا را حمد کردی و ایه استرجاع خواندی علت چیست؟ امام حسین (ع) فرمودند پسرم در خواب دیدم که شخصی سوار بر اسب بود و می گفت این قوم سیر می کنند و اجل هم به سوی انان در حرکت است .دانستم که خبر مرگ ماست که به ما داده شده است .علی اکبر (ع) فرمود :ای پدر خداوند بدی را از تو دور گرداند ایا ما بر حق نیستیم؟ امام فرمودند: ما برحقیم. و علی اکبر (ع) فرمود: پس ما را باکی از مرگ نیست که بمیریم و بر حق باشیم.
منابع:{1} مقتل الحسین مقرم ص 189.
{2} تاریخ طبری ج6ص217.
برچسب ها :