یک ثانیه از عمر، همین یک شب یلدا
باعث شده تا صبح به یُمنَش بنشینیم
ده قرن زعمر پسر فاطمه(ع) طی شد
یک شب نشد از هجر ظهورش بنشینیم...
برچسب ها :
تبادل
لینک هوشمند
برای تبادل
لینک ابتدا ما
را با عنوان
بـــــیدار شید
ببینید چه
خبره؟! و
آدرس
bidarshid.LoxBlog.ir
لینک
نمایید سپس
مشخصات لینک
خود را در زیر
نوشته . در صورت
وجود لینک ما در
سایت شما
لینکتان به طور
خودکار در سایت
ما قرار میگیرد.
یک ثانیه از عمر، همین یک شب یلدا
باعث شده تا صبح به یُمنَش بنشینیم
ده قرن زعمر پسر فاطمه(ع) طی شد
یک شب نشد از هجر ظهورش بنشینیم...
بسم الله الرحمن الرحیم
آرزومان کربلا بود و نجف
جان و سر دادیم در راه هدف
چفیه هامان رنگ و بوی یاس داشت
رنگ و بوی بیرق عباس داشت
مختصری از زندگی نامه شهید ارسلان مظهری:
شهید مظهری فرزند نعمت الله و دُربی بی در دوم اردیبهشت سال 1352 در روستای دوساری از توابع شهرستان عنبرآباد(استان کرمان) دیده به جهان گشود، دوران کودکی را در روستا سپری نمود و به هنگام رسیدن سن مدرسه به تحصیل پرداخت و درحین تحصیل، بر اساس وظیفه شرعی خود در مورخ 4/2/1367 راهی جبهه شد و سرانجام در تاریخ 4/3/1367 در منطقه عملیاتی شلمچه به فیض شهادت نائل گردید و پیکر پاکش در زادگاهش به خاک سپرده شد.
روحش شاد و راهش پر رهرو باد...
-=-=-=-=-=-
پرچم، سربند، چفیه، بی سیم روی کولش، خیلی بانمک شده بود.
گفتم: چیه؟ خودت رو مثل علم درست کردی! می دادی پشت لباست هم برات بنویسن.
پشت لباسش رو نشون داد: " جگر شیر نداری سفر عشق مرو..."
گفتم: بی سیم چی لازم دارم ولی تورو نمیبرم، هم سنت کمه هم برادرت شهید شده.
گذاشت رو کاپوت تویوتا و گفت: باشه نمیام ولی فردای قیامت شکایتت رو به حضرت زهرا(سلام الله علیها) میکنم، میتونی جواب بدی؟
گفتم: برو سوار شو
*********
گفتم: بی سیم چی
بچه ها گفتند: نمیدونیم کجاست، نیست.
به شوخی گفتم: نگفتم بچه ست؛ گم میشه! حالا باید کلی بگردیم پیداش کنیم.
بعد از عملیات داشتیم شهدا رو جمع می کردیم بعضی ها فقط یه گلوله یا ترکش ریز خورده بودن. یکی هم بود که ترکش سرش رو برده بود، برش گردوندم چشمم افتاد به پشت لباسش:
جگر شیر نداری، سفر عشق مرو...