توسط : montazer
در هنگام رفتن ابوذر، امیرالمؤمنین، حسنین(ع) و اندک یاران باقی مانده برای آنان، در اطراف ابوذر گرد آمدند و بسیار گریستند. عقیل، عمّار، حسنین و حضرت علی(ع)، برای بدرقه و خداحافظی با ابوذر رفتند و هر کدام سخنی برایش به یادگار نهادند.
حضرت امیر(ع) با اندوه در ضمن سخنانی به او فرمودند: «...همانا اين مردم از وجود تو بر دنياى خود ترسيدند؛ ولى تو از کارهاى آنها بر دين خود بيمناک شدى، و از اين رو اينها تو را از حومه خود کوچ دادند و به بلا و گرفتارى آزمودند...»
آنگاه عقيل، برادر حضرت علی(ع) دعایی به او یاد داد و پس از آن حضرت حسن بن على (ع) به سخن در آمدند و فرمودند:
«عموجان! اين مردم با تو آن کردند که ديدى. همانا خداى عزّ و جلّ از بالاترین جایگاه اين وضع را مى نگرد. پس ذکر دنيا را با ياد مرگ و جدائى از آن از سر بیرون کن و سختى آنچه را که بر تو مي رسد، به خاطر آسودگى و سعادتِ سرانجامش بر خود هموار کن. شکيبا باش تا پيغمبرت (صلی الله علیه و آله) را با حال خشنودى و رضايت از تو دیدار کنی. ان شاء اللَّه.»
پس از آن، امام حسین(ع) و عمّار نیز سخنانی به ابوذر گفتند و در نهایت، ابوذر اشک ریزان، در حالی که مولای بی نظیر و دوست داشتنی اش را ترک می کرد و از این مصیبت، تاب ایستادن نداشت، گفت:
«پدر و مادرم به قربان اين چهره ها که به راستى هر گاه من شما را مى بينم به ياد رسول خدا (ص) مى افتم، و دل خوشى من در سکونت مدينه، تنها شما بوديد؛ ولى بودنم در مدينه بر عثمان ناگوار بود [...] به راستى که من جز خداى عزّ و جلّ يار و ياورى نمی خواهم و در پناه او هراس و وحشتى ندارم. خدا مرا بس است و معبودى جز او نيست. بر او توکل می کنم و او است پروردگار عرش بزرگ و درود خدا بر آقاى ما محمّد(ص) و خاندان پاکش باد.»
در قسمتهای بعدی کریم ترین، از زندگی امام حسن(ع) در دوران عثمان بن عفان بیشتر سخن خواهیم گفت؛ ان شاء الله.
کلينى، محمد بن يعقوب، «الروضة من الکافي»، ترجمه رسولى محلاتى - تهران، چاپ اوّل، 1364، ج2 ؛ ص4-6.
درمجموعه مطالب کریم ترین برآنیم که به معرفی شخصیت و تاریخ امامت دومین امام شیعیان، حضرت حسن مجتبی(علیه السلام) بپردازیم؛ انشاءالله.
mastoor.ir
نظرات شما عزیزان:
برچسب ها :